تقویم هجری قمری |
روز واقعه:25 شوال |
سال 148 هجری قمری |
امام صادق علیه السلام در سال 148 قمری به دست عوامل منصور دوانقی مسموم شد و بر اثر آن، به شهادت رسید. درباره تاریخ شهادتش، دو گفتار است. برخی نیمه رجب و برخی دیگر 25 شوال را بیان كردهاند. ولی معروف و مشهور میان مورخان و سیرهنگاران شیعه، همان قول دوم یعنی 25 شوال میباشد.
چون منصور دوانیقی به خلافت رسید و از کثرت شیعیان و پیروان آن حضرت مطلع شد، آن حضرت را به عراق طلبید و پنج مرتبه یا بیشتر تصمیم به قتل آن حضرت گرفت که هر مرتبه معجزه عظیمی مشاهده نمود و از آن تصمیم صرفنظر کرد.
چنان چه ابن بابویه و ابن شهر آشوب و دیگران روایت کرده اند که روزی ابوجعفر دوانیقی حضرت امام جعفر صادق علیه السلام را طلبید که آن حضرت را به قتل آورد و گفت، که شمشیری حاضر کردند و زیراندازی انداختند و به ربیع حاجب خود گفت: چون او حاضر شد و با او مشغول سخن شدم و دست بر دست زدم او را به قتل برسانید. ربیع گفت که چون حضرت را آوردم و نظر منصور بر او افتاد گفت: مرحبا ای ابوعبدالله، خوش آمدی. ما شما را برای آن طلبیدیم که قرض شما را اداء کنیم و حوائج شما را برآوریم و بسیار عذرخواهی کرد و آن حضرت را روانه نمود و به من گفت که باید بعد از سه روز او را روانه مدینه کنی.
چون ربیع بیرون آمد، به خدمت حضرت رسید و گفت یابن رسول الله صلی الله علیه و آله آن شمشیر و زیرانداز را که دیدی برای تو حاضر کرده بود، چه دعائی خواندی که از شر او محفوظ ماندی؟ فرمود: که این دعارا خواندم و دعا را تعلیم او نمود. و به روایت دیگر ربیع برگشت وبه منصور گفت: ای خلیفه چه چیزی خشم عظیم تو را به خشنودی مبدل گردانید؟
منصور گفت: ای ربیع چون او داخل خانه من شد اژدهای عظیمی دیدم که به نزدیک من آمد در حالی که دندان های خود را به هم می سائید و به زبان فصیح می گفت: که اگر اندک آسیبی به امام زمان علیه السلام برسانی گوشت های تو را از استخوان هایت جدا می کنم و من از بیم آن چنین کردم.
و سید ابن طاووس رضی الله عنه روایت کرده است: چون منصور در سالی که به حج آمد به ربذه رسید، روزی بر حضرت امام جعفر صادق علیه السلام خشمگین شد و به ابراهیم بن جبله گفت: برو و جامه های جعفر بن محمد را در گردن او بینداز و بکِش و به نزد من بیاور.
ابراهیم گفت: چون بیرون رفتم آن حضرت را در مسجد ابوذر یافتم و شرم کردم آن چه را او گفته بود انجام دهم. به آستین او چسبیدم و گفتم بیا که خلیفه تو را می طلبد.
حضرت فرمود: اِنالله و اناالیه راجعون. بگذار تا دو رکعت نماز بخوانم. پس دو رکعت نماز ادا کرد و بعد از نماز دعائی خواند و بسیار گریه کرد و بعد از آن متوجه من شده فرمود: به هر روشی که تو را امر کرده مرا ببر، گفتم به خدا سوگند که اگر کشته شوم تو را به آن طریق نخواهم برد و دست آن حضرت را گرفته و بردم و مطمئن بودم که حکم به قتل او خواهد داد.
چون نزدیک پرده اتاق منصور رسید دعای دیگری خواند و داخل شد. چون نظر منصور بر آن حضرت افتاد شروع به تهدید کرد و گفت به خدا سوگند که تو را به قتل می رسانم. حضرت فرمود: که دست از من بردار که زمان کمی با تو خواهم بود و بزودی بین ما جدائی می افتد.
منصور چون این خبر را شنید، آن حضرت را مرخص گردانید و عیسی بن علی را پشت سر حضرت فرستاد و گفت: برو و از او بپرس که جدائی من از او به وفات من خواهد بود یا به وفات او؟ چون از حضرت پرسید فرمود: که به وفات من. او برگشت و این خبر را به منصور رساند، که منصور نیز از شنیدن آن شاد شد.
و نیز سید بن طاووس از محمد بن عبدالله اسکندری روایت کرده است که گفت من از جمله ندیمان ابوجعفر دوانیقی و محرم اسرار او بودم روزی به نزد او رفتم، او را بسیار غمگین دیدم، که آه می کشید و اندوهناک بود. گفتم ای امیر، چرا در تفکر و اندوه به سر می بری؟ گفت: صد نفر از فرزندان فاطمه را هلاک کردم ولی سید و بزرگ ایشان باقی مانده است که درباره او چاره ای نمی توانم بکنم. گفتم: کیست؟ گفت: جعفر بن محمد صادق علیه السلام.
گفتم: ای امیر او مردی است که عبادت بسیار او را ضعیف کرده و نزدیکی و محبت به خدا او را مشغول گردانیده و او را از فکر تصاحب حکومت و خلافت هم بازداشته. گفت: می دانم که تو به امامت او اعتقاد داری و او را به بزرگی می شناسی ولی حکومت و قدرت عقیم است (پدر و پسرنمی شناسد و به سرانجام نمی رسد) و من سوگند یاد کرده ام که پیش از آن که امروز شب شود، خود را از اندوهی که به خاطر وجود او بر من ایجاد شده است، رها کنم.
راوی گفت: چون این سخن را از او شنیدم، زمین بر من تنگ شد و بسیار غمگین شدم. پس جلادی را طلبید و گفت: چون من ابوعبدالله صادق علیه السلام را خواستم و با او مشغول سخن گفتن شدم و کلاه خود را از سربرداشتم و بر زمین گذاردم، گردن او را بزن. این نشانه و علامتی میان من و تو باشد.
و در همان ساعت کسی را فرستاد و حضرت را طلبید. چون حضرت داخل قصر شد، دیدم که قصر به حرکت درآمد مانند کشتی که در میان دریای موّاج مضطرب باشد و دیدم که منصور از جا برجست و با سر و پای به استقبال آن حضرت دوید و در حالی که بند بند بدنش می لرزید و دندان هایش بر هم می خورد و رنگ رویش سرخ و زرد می شد، آن حضرت را با عزّت و احترام بسیار آورد و بر روی تخت خود نشاند و دو زانو در خدمت او نشست مانند بنده ای که در خدمت آقای خود بنشیند و گفت یابن رسول الله صلی الله علیه و آله برای چه در این وقت تشریف آوردی؟
حضرت فرمود: که برای اطاعت خدا و رسول و فرمانبرداری تو آمدم. گفت: من شما را نطلبیدم فرستاده من اشتباه کرده است و اکنون که تشریف آورده ای هر حاجت که داری بطلب. حضرت فرمود: حاجت من آنست که مرا بی ضرورتی طلب ننمائی. گفت چنین خواهم کرد. حضرت برخاست و بیرون آمد و من خدا را بسیار ستایش کردم که آسیبی از منصور به آن حضرت نرسید.
بعد از آن که آن حضرت بیرون رفت منصور لحاف طلبید و خوابید و تانصف شد بیدار نشد، چون بیدار شد دید من بر بالین او نشسته ام. گفت بیرون مرو تا من نمازهای خود را قضا کنم و قصه ای برای تو نقل نمایم. چون نمازش تمام شد، گفت: چون جعفر بن محمد علیه السلام را به قصد کشتن احضار نمودم و او داخل قصر من شد، دیدم که اژدهای عظیمی پیدا شد و دهان خود را گشود و فک بالای خود را بر بالای قصر من گذاشت و فک پایین خود را در زیر قصر گذاشت و دُم خود را بر روی قصر و خانه من قرار داد و به زبان عربی فصیح به من گفت: اگر قصد و اراده بدی نسبت به او داشته باشی تو را و خانه و قصرت را فرو می برم و به این سبب عقل من پریشان شد و بدن من به لرزه آمد به حدی که دندان های من بر هم می خورد.
راوی می گوید، من گفتم: این ها از او عجیب نیست زیرا که نزد او اسم ها و دعاهائی است که اگر برشب بخواند، آن را روز و اگر بر روز بخواند آن را شب، و اگر بر موج دریاها بخواند آن ها را ساکن می گرداند.
پس از چند روز از او رخصت طلبیدم که به زیارت آن حضرت بروم. چون به خدمت آن حضرت رفتم از حضرتش التماس کردم که آن دعائی را که در وقت ورود به مجلس منصور خواند، به من بیاموزد که ایشان نیز درخواست مرا پاسخ داد.
این که امام در چه ماهی وفات یافته، روایات مختلف است. برخی بیست و پنجم شوال و برخی نیمه رجب را روایت کرده اند اما روایت بیست و پنجم شوال مشهورتر است.
شیخ عباس قمی در منتهی الامال می گوید:
حضرت صادق علیه السلام در ماه شوال سال یک صد و چهل و هشت به سبب انگور زهرآلوده که منصور به آن حضرت خورانیده بود، وفات کرد و به شهادت رسید. و در وقت شهادت از سن مبارکش شصت و پنج سال گذشته بود. در کتاب های معتبر معین نکرده اند که کدام روز از شوال بوده است ولی صاحب کتاب جنات الخلود که محقق ماهریست بیست و پنجم آن ماه را گفته و به قولی دوشنبه نیمه رجب بوده.
شیخ طوسی از سالمه، کنیز حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که گفت، من در وقت احتضار نزد حضرت صادق علیه السلام بودم که بی هوش شد و چون به هوش آمد فرمود: به حسن بن علی بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام معروف به افطس، هفتاد سکه طلا بدهید به فلان و فلان، فلان مقدار بدهید. من گفتم: به مردی که بر تو با کارد حمله کرد و می خواست تو را بکشد، عطا می کنی و می بخشی؟ فرمود: می خواهی من از آن کسانی که خدا ایشان را به صله رحم کردن ستایش نموده، نباشم. که در وصف ایشان فرموده: وَ الَّذِین َ یَصِلُونَ ما اَمَرَاللهُ بِهِ اَن یُوصَلَ وَ یَخشَونَ رَبَهُّم وَ یَخافُونَ سُوءَ الحِسَابِ؛ و آنان که پیوندهائی را که خداوند به آن امر کرده برقرار می نمایند (صله رحم می کنند) و از خدایشان می ترسند و از محاسبه بدفرجام بیمناکند».
پس فرمود: ای سالمه به درستی که حق تعالی بهشت را خلق کرد و آن را خوشبو گردانید و بوی مطبوع آن از فاصله ای به مسافت دو هزار سال به مشام می رسد و بوی آن را کسی که عاق والدین شده و کسی که ارتباط خود را با خویشاوندان و رحم خود قطع نموده نمی شنود و درنمی یابد.
او در لحظه مرگ وصایایی چندی می نماید که برخی در امر امامت برخی در زمینه مسائل خانوادگی و بخشی در مورد عامه است. به فرزندان خود گفت: فَلا تَمُوتُنَّ اِلاُّ وَاَنتُم مُسلِموُن بکوشید که جز مسلمان نمیرید. به کسان و خویشان فرمود: اِنَّ شَفاعَتَنَا لاتَنالُ مَستَخِفّاَ بِالصَّلاةِ. شفاعت ما به کسی که نماز را کوچک بشمارد نمی رسد. به خانواده خود وصیت کرد که پس از مرگش تا چند سال در موسم حج در منی برای او مراسم عزاداری بر پا کنند.
دستور داد برای خویشان و کسان هدیه ای بفرستند، حتی هفتاد دینار برای حسن افطس از خویشان او. و حسن افطس همان کسی است که با خنجر به امام حمله کرده بود و می فرمود می خواهد آیه قرآن را در مورد صله رحم اجرا کند. درباره امام پس از خود، امام کاظم علیه السلام را برای چندمین بار منصوب کرد که او در آن هنگام بر اساس سندی بیست سال داشت. بخشی از سفارش های او درباره غسل و کفن و قبر خود بود که احکام اسلامی در این زمینه وجود دارد. و بالاخره بخشی از وصیت راجع به مردم بود که رئوس آن دعوت به وقار و آرامش، حفظ زبان، پرهیز از دروغ و تهمت و دشمنی، دوری از کار، پرهیز از حسادت و ترک معاصی و. بود.
امام صادق علیه السلام در آخرین لحظات حیات که مرگ را نزدیک دید، دستور داد که تمام خانواده و خویشان نزدیکش بر سر بالینش جمع گردند و پس از آن که همه آنان در کنار امام حاضر شدند، چشم بگشود و به صورت یکایک آن ها نظر افکند و فرمود: ان شفاعتنا لاتنال مستخفاٌ بالصلوة».
بر طبق وصیت، او را غسل دادند و کفن کردند. امام کاظم علیه السلام او را در لباس احرام و هم پارچه یا پیراهنی که یادگار جدش امام سجاد علیه السلام بود پیچیده و محفوظ کرد. مراسم تشییع بی مانندی برای او انجام شد. جنازه نه بر روی دوش ها که بر روی دست ها بود.
ابوهریره عجلی در مورد تشییع و دفنش در آن روزگار این ابیات را سرود:
اقول و قدر احوا به یحملونه | على كاهل من حاملیه و عاتق[۱] |
اتدرون ماذا تحملون الى الثرى! | ثبیرا ثوى من راس علیاء شاهق[۲] |
غداة حثا الحاثون فوق ضریحه | ترابا و اولى كان فوق المفارق[۳] |
مزار او تا سال 1344 هجری در آن قبه و بارگاه مرکز زیارت و توسل بود که در این سال وهابی مسلکان این از خدا بی خبران آن را ویران کردند. او خود درباره پاداش زیارت خود گفته بود: هر کس مرا زیارت کند فقیر نمی میرد و خدای گناهانش را می بخشد: مَن زارَنی غُفِرَت لِذُنُوبِهِ وَلَم یَمُت فقیراٌ.
ابن شهر آشوب در مناقب از داود بن كثیر رقى، نقل كرده است كه گفت: یكى از اعراب نزد ابو حمزه ثمالى آمد. ابوحمزه از او پرسید: چه خبرى دارد؟ گفت: جعفر صادق علیه السلام از دنیا رفت. ابو حمزه فریاد بلندى كشید و بى هوش افتاد. چون به حال آمد پرسید: آیا به كسى وصیت كرده است؟ پاسخ داد: آرى به عبدالله و موسى، فرزندانش، و به ابوجعفر منصور وصیت كرده است. پس ابو حمزه خندید و گفت: سپاس خدایى را كه ما را به هدایت رهنمون شد و بیان كرد براى ما از كبیر و راهنمایى كرد ما را بر صغیر و امرى عظیم را پوشیده داشت.
چون از منظور وى پرسش كردند گفت: مقصود بیان كرد عیوب كبیر(بزرگ) را و بر صغیر(كوچك) دلالت كرد و صغیر(موسى) را به اوصیا اضافه كرد و او را از جمله آنان دانست و امر امامت را با وصیت به منصور نهان داشت براى آن كه اگر منصور از وصى پرسش كند به او گفته مى شود وصى امام، تو هستى.
عبدالله، اگر چه بزرگترین فرزند امام صادق علیه السلام بود اما عیبى جسمانى داشت پایش مانند فیل پهن بود و پنجه نداشت و دینش نیز ناقص بود و به احکام شریعت جاهل بود و اگر این نواقص را نمی داشت به او اکتفا می کرد. پس ازاین تفسیر دانستم که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام امام بر حق است و معرفی آن چند نفر به عنوان وصی تنها برای حفظ امام بعدی از شرّ منصور و از روی مصلحت بوده است.
شیخ کلینی و شیخ طوسی و ابن شهر آشوب از ابوایوب جوزی روایت کرده اند که گفت: نیمه های شبی منصور دوانیقی مرا طلبید، به حضورش رفتم، دیدم روی صندلی نشسته و در کنارش شمعی روشن است و نامه ای در دست دارد و می خواند، وقتی به او سلام کردم، آن نامه را به طرف من انداخت و گریه کرد و گفت این نامه محمد بن سلیمان (والی مدینه) است که نوشته، جعفر بن محمد علیه السلام وفات نموده است سپس سه بار گفت: انّا لله و انّا الیه راجعون. و گفت: کجا مانند جعفر علیه السلام یافت می شود؟
سپس گفت: برای محمد بن سلیمان بنویس که اگر به شخص معینی وصیت کرده، او را احضار کن و گردنش را بزن. بعد از چند روز جواب نامه رسید که پنچ نفر را وصی خود قرار داده است. خلیفه (خود منصور) و محمد بن سلیمان والی مدینه و دو پسر خود عبدالله و موسی علیه السلام و حمیده مادر موسی علیه السلام. چون منصور نامه را خواند گفت: این ها را نمی توان کشت.
علامه مجلسی گفته است که چون حضرت به علم امامت، می دانست که منصور چنین تصمیمی خواهد گرفت، آن افراد را به حسب ظاهر در وصیت شریک کرده بود که اول هم نام منصور را نوشته بود و در باطن امام موسی کاظم علیه السلام را به عنوان وصی انتخاب نموده بود. و از این وصیت نیز اهل علم می دانستند که وصایت و امامت مخصوص آن حضرتست چنان چه از روایت ابو حمزه که گذشت معلوم گشت.
از دیدگاه سنت اسلامی، زیارت مؤمن در هر دو حال حیات و مرگ ثواب و اجر فراوان دارد، به ویژه اگر او، امام و پیشوای مؤمنان باشد. به علاوه زیارت قبور انبیاء و اوصیای آنان ترویج شعائر دین و زنده نگاه داشتن آئین و جاودانگی نام ایشان و توجه دادن دل ها به سویشان و تشویق و ترغیب مردم به پیروی از مرام و دین شان می باشد، و این كاری است كه همه عقلای جهان آن را می پسندند و هر قوم در احیای آثار بزرگان شان و زنده نگاه داشتن نام و نشانشان و رواج دادن مرامشان می كوشند.
آری، دیدار مزار پیغمبر و ائمه اطهار علیهم السلام تعظیم و بزرگداشت شعائر دینی است و تعظیم شعائر الهی از نشانه های تقوای دل ها است. احادیث و روایاتی را كه در زمینه فضیلت زیارت قبر امام صادق علیه السلام وارد شده است، می توان به دو بخش تقسیم كرد: نخست سلسله احادیثی كه به طور عموم در ثواب زیارت قبور انبیاء و اولیاء آمده است. و بخش دیگر احادیثی كه در فضیلت زیارت قبر شخص امام صادق علیه السلام نقل شده است.
احادیث بخش نخست فراوان است و مابه چند نمونه اشاره می كنیم:
امام رضا علیه السلام فرمود: برای هر امام و پیشوای برحقی، بر گردن دوستان و پیروانش، حقی و تعهدی است و از آثار عمل به تعهد و ادای حق او، زیارت مرقد اوست. پس هر كس از روی علاقه و پس از پذیرش آئین او، به زیارت قبور انبیاء و امامان بشتابد، بدون شك در روز رستاخیز، آن ها شفیع او خواهند بود.
امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام فرمود: زیارت خانه خدا را با زیارت قبر حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله كامل كنید. ترك زیارت قبر او، جفا و ستم است در حق او. وظیفه شماست كه به زیارت قبر او بشتابید و نیز به زیارت قبور كسانی كه برگردن شما حق دارند بپردازید و در كنار آن مزارها از خدا روزی بطلبید.
امام صادق علیه السلام فرمود: هر كس قبر امام و پیشوای بر حق را زیارت كند و در كنار آن، چهار ركعت نماز گزارد، خداوند برای او ثواب حج و عمره را نویسد.
از احادیث بخش دوم به ذكر دو حدیث قناعت می كنیم:
امام صادق علیه السلام فرمود: هر كس قبر مرا زیارت كند گناهانش آمرزیده می شود و هرگز فقیر و بینوا از دنیا نمی رود.
امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: هر كس قبر امام جعفر صادق و یا پدرش امام باقر علیهماالسلام را زیارت كند. به چشم درد و دیگر بیماری ها مبتلا نمی شود و گرفتار از دنیا نمی رود.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری (www.leader.ir)
زینب(س) بانویی که نه تنها در ن، بلکه در مردان عالم، کمتر نظیرش را میتوان دید. توانا بانویی که عالیترین نمونهای از شهامت و دلیری، دانش و بینش، کفایت و خردمندی، قدرت روحی و تشخیص موقعیت بوده وهر وظیفهای از وظایف گوناگون اجتماعی را که به عهده گرفت، به خوبی انجام داد.
به گزارش سرویس دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) در تاریخ وفات حضرت زینب کبری(س) سومین فرزند امیرمومنان حضرت علی(ع) اختلاف نظر وجود دارد، اما مشهور این است که آن حضرت در 15 رجب سال 62 هجری روز یکشنبه وفات کرده است.
یکی از سوالاتی که در ارتباط با آن بانوی بزرگوار و بی مثال مطرح میشود که البته محققان و پژوهشگران تاریخی به آن پاسخ دادهاند درباره چگونگی وفات ایشان است.
باید گفت: براساس برخی از نوشتهها آن حضرت مریض شد و به طور طبیعی وفات کرد1" و این احتمال طبیعیتر به نظر میرسد چون آن حضرت آن همه سختی و مصیبت دید و در سایه آنها بیمار شد.
براساس برخی از احتمالات حضرت زینب کبری توسط عوامل یزید مسموم شد و به شهادت رسید که این احتمال هم دور نیست چون حضرت زینب همه وقایع کربلا را دیده و وجود او یادآور مصائب کربلا و یادآور فجایع حکومت یزید است و یزید نمیتواند او را تحمل کند. البته دشمن در انجام این کارها سند به دست کسی نمیدهد و در خفا و پنهانی دست به این اعمال میزنند2".
در تاریخ و روز وفات آن حضرت هم اختلاف هست. مشهور این است که آن حضرت در 15 رجب سال 62 هجری روز یکشنبه وفات کرده است.
در ادامه گوشههایی از تاریخ پر فراز و نشیب زندگانی آن حضرت از بدو ولادت تا وفات را به این بهانه مرور میکنیم:
ولادت، همسر و فرزندان
حضرت زینب کبری (س) در روز پنجم جمادی الاولی سال پنجم یا ششم هجری قمری در شهر مدینه منوّره متولّد شدند. نام مبارک آن بزرگوار زینب، و کنیه گرامیشان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّیقة الصغری، عصمة الصغری، ولیة اللّه العظمی، ناموس الکبری، شریکة الحسین علیهالسّلام و عالمه غیر معلّمه، فاضله، کامله و .
پدر بزرگوار آن حضرت، اوّلین پیشوای شیعیان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) و مادر گرامی آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا (س) میباشد. همسر گرامی آن حضرت، عبداللّه فرزند جعفر بن ابیطالب، بود. در کتاب اعلام الوری برای آن بانوی بزرگوار سه پسر به نامهای علی، عون، و جعفر و یک دختر به نام ام کلثوم ذکر شده است.
هوش و ذکاوت بی نظیر
صاحب کتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذکاوت آن بانوی بزرگوار چنین مینویسد: در اهمیت هوش و ذکاوت آن بانوی بزرگوار همین بس که خطبه طولانی و بلندی را که حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا (س) در دفاع از حق امیرالمؤمنین (ع) و غصب فدک در حضور اصحاب پیغمبر اکرم (ص) ایراد فرمودند، حضرت زینب(س) روایت فرموده است.
و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم، از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عقیله تعبیر میکند. چنانچه ابوالفرج اصفهانی در مقاتل مینویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه (س) را از حضرت زینب (س) روایت کرده و میگوید: حدثتنی عقیلتنا زینب بنت علی علیهالسّلام» دقت کنیم که حضرت زینب علیها السلام با اینکه دختری خردسال (یعنی هفت ساله و یا کمتر) بود، این خطبه عجیب و غرّاء که محتوی معارف اسلامی و فسلفه احکام و مطالب زیادی است را با یک مرتبه شنیدن حفظ کرده، و خود یکی از راویان این خطبه بلیغه و غراء میباشد.
علاقه ویژه زینب به امام حسین (ع)
علامه جزایری در کتاب ( الخصائص اینبیه)مینویسد: وقتی که حضرت زینب (س) شیرخوار و در گهواره بود، هرگاه برادرش حسین (ع) از نظر او غایب میشد، گریه میکرد و بی قراری مینمود. هنگامی که دیدهاش به جمال دل آرای حسین (ع) میافتاد، خوشحال و خندان میشد. وقتی که بزرگ شد، هنگام نماز قبل از اقامه، نخست به چهره حسین (ع) نگاه میکرد و بعد نماز میخواند.
با حسین بودن شرط ازدواج زینب (س ) با عبدالله
گفتهاند: حضرت امیرالمؤمنین (ع) هنگامی که زینب (س) را به پسر برادرش عبدالله بن جعفر تزویج کرد، در ضمن عقد، شرط نمود هر گاه زینب خواست با برادرش حضرت امام حسین (ع) سفر رود، او را از آن منع نکرده و باز ندارد، و چون عبدالله بن جعفر خواست حضرت امام حسین (ع) را از سفر عراق باز دارد و حضرت آن را نپذیرفت و عبدالله مایوس و نومید گردید، دو فرزندش عون و محمد را فرمان داد که به همراه آن بزرگوار به عراق روند و در برابر آن حضرت جهاد و کارزار نمایند.
شجاعتی نظیر حسین (ع)
درباره آن بانوی بی نظیر بیشتر راجع به حضور ایشان در کربلا و همراهی برادر بزرگوارشان و همچنین سرپرستی اسرای کربلا و ابلاغ پیام عاشورا سخن گفته شده است. شجاعت حسین (ع) در خواهرش زینب (س) هم بود؛ یا زینب (س) هم در مقام شجاعت قطع نظر از جهت امامت، چیزی کم از حسین (ع) ندارد قوت قلبش به برکت اتصالش به مبداء تعالی راستی محیرالعقول است. شیخ شوشتری میگوید: اگر حسین (ع ) در صحنه کربلا یک میدان داشت، مجلله زینب (س) دو میدان نبرد داشت: میدان نبرد اولش مجلس ابن زیاد، و دومی مجلس یزید پلید. اما تفاوتهایی که از حیث ظهور دارد، نبرد حسین (ع) با لباسی که از پیغمبر به او رسیده بود، عمامه پیغمبر بر سر و جبه او به دوش، نیزه به همراه و شمشیر به دستش سوار بر مرکب رسول خدا (ص) گردید با عزت و شهامت وارد نبرد مشرکین گردید تا شهید شد.
زینب و گذشتن از راحتی دنیا
او در خانه شوهرش از کمال وسایل موجود به بهترین وجهی برخوردار است، غلامها و کنیزها و وسایل راحتی، غرض زینب در چنین خانهای زندگی میکند که هیچ کسری ندارد ناگهان میبیند حسین (ع) میخواهد حرکت کند تمام خوشیها و راحتیها را رها میکند و خود را در دریای ناراحتیها و ناملایمات میافکند اگر جریان را نمیدانست، مهم نبود، لیکن از همان شب 28 رجب که به اتفاق برادرش با ترس و هراس از مدینه فرار کرده به سمت مکه حرکت نمودند، برای آنچه جدش رسول خدا (ص) و پدر و مادرش گزارش داده بودند از مصیبتها آماده شد. او با علم به این معنی، و یقین به این که در بلاهای سخت سخت میرود، برای مثل زینبی که دختر سلطان حقیقی و ظاهری و همسر عبدالله است برود در یک دستگاهی که آخرش اسیری است، آواره بیابانها و زحمت مسافرتها گردد؟
زینب از حسین(ع) جدا نمیشود
حضرت زینب کبری (س) از سوم شعبان سال 60 هجری در مکه بود. چون سربازان یزید میخواستند در مکه و در حرم امن الهی امام حسین (ع) را مخفیانه بکشند، لذا امام روز ترویه که روز هشتم ذی الحجه است، مکه را به سوی عراق ترک کرد. زینب (س) نیز در این کاروان حضور داشت. ابن عباس گفت: یا حسین! اگر خود مجبور به رفتن هستی، ن را با خود همراه مبر. زینب (س) چون این سخن را شنید، سر از کجاوه بیرون کرد و گفت: ابن عباس! میخواهی مرا از برادرم حسین جدا کنی؟! من و جدایی از حسین؟!هرگز.
اسارت افتخار زینب و رمز ماندگاری قیام عاشورا
"پس از حادثه کربلا حضرت زینب (س)، حدود یک سال و شش ماه زندگی کرد. حضرت در کاروان اسیران، همراه دیگر بازماندگان قافله کربلا به کوفه و سپس به شام برده شد. اگر چه رهبری بازماندگان بر عهده امام سجاد بود، زینب کبری (س) نیز سرپرستی را برعهده داشت.
سخنرانی قهرمانانه زینب (س) در کوفه، موجب دگرگونی افکار عمومی شد. وی در برابر نعره مستانه عبیدالله بن زیاد، آن گاه که به پیروزیش مینازید و میگفت: "کار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟!" با شهامت و شجاعت وصف ناپذیری گفت: جز زیبایی چیزی ندیدهام. شهادت برای آنان مقدر شده بود. آنان به سوی قربانگاه خویش رفتند به زودی خداوند آنان و تو را میآورد تا در پیشگاه خویش داوری کند».
آن گاه که ابن زیاد دستور قتل امام سجاد را صادر کرد، زینب (س) با شهامت تمام، برادر زادهاش را در آغوش گرفت و گفت: اگر خواستی او را بکشی مرا هم بکش. به دنبال اعتراض زینب (س)، ابن زیاد از کشتن امام پشیمان شد.
کاروان آزادگان به دمشق رفت. در شام نیز زینب (س) توانست افکار عمومی را دگرگون نماید. جلسهای یزید به عنوان پیروزی ترتیب داده بود و در حضور بازماندگان واقعه کربلا، سربریده حسین (ع) را در تشت نهاد و با چوبدستی به صورتش میزد، زینب کبری (س) با سخنرانی خویش غرور یزید را در هم کوفت و او را از کرده خویش پشیمان کرد. سرانجام یزید مجبور شد کاروان را با احترام به مدینه برگرداند.
در مدینه نیز زینب (س)، پیام آور شهیدان، ساکت ننشست. او با فریادش مردم مدینه را بر ضد حکومت یزید شوراند. حاکم مدینه در پی تبعید حضرت زینب (س) برآمد. به نوشته برخی حضرت به شام سفر نمود و در همان جا درگذشت. برخی دیگر گفتهاند: حضرت به مصر هجرت نمود و در تاریخ پانزدهم رجب سال 62 هجری درگذشت3،4".
منابع:
1- منتخب التواریخ، ص 67
2- زینب الکبری من المهد الی اللحد، ص 592
3- لهوف، ص 2؛ مقرم، مقتل الحسین، ص 324؛ ارشاد، ج2، ص 144.
4- ارشاد، ص 116 117؛ بحار الانوار، ج 45، ص 117.
داستان زندگی او داستانی روشن، همراه با احساس تعهد و مسئولیت نسبت به اسلام و ترک لذات این جهانی به نفع هدفداری است، او در پر رفت و آمدترین خانه محله بنی هاشم که خانه وحی و روشن از نور رسالت و قرآن بود، چشم به جهان گشود. اعضای آن خانه همه از دانشمندان و قربانیان راه قرآنند. با همه امکاناتی که به بهره مندی از مواهب حیات داشت آن ها را در راه هدف خدا ساخت.
حضرت زینب (س) در سال پنجم هجرت در مدینه به دنیا آمد و مدت شش سال با جد عظیم الشأن خود رسول الله زندگی کرد، نام او را هم پیامبر برگزید. زینب دختر بزرگ و شجاع علی (ع) به سن ازدواج رسیده بود و با عبد الله پسر جعفر بن ابی طالب زندگی مشترک را آغاز کرد و حاصل زندگی چهار فرزند پسر به نام علی، عون، محمد و عباس و یک دختر به نام ام الکلثوم بود.
او فرزند رعدها و برق هاست. در طول حیات کوتاهش با صداهایی مواجه شد که گوش فلک را کر می کرد و با برق هایی رو به رشد که چشم ها را خیره می نمود و با تیزی ها و برندگی هایی برخورد داشت که سرهای پاکان را از تن جدا می ساخت.
در سال های آخر حیات حضرت زینب (س) فاجعه کربلا پدید آمد و اسلام با تمام وجود و لیاقتش در برابر تمام کفر و نابسامانی قد بر افراشت و حسین (ع) نواده پیامبر که تجلی اسلام راستین بود به شهادت رسید. اما زینب )س) که خون او و دیگر شهیدان فانی گردد و نهضت او را در لباس اسارت ادامه داد.
داستان زینب (س) داستان تجسم همت عالی او و این همت را فدای اسلام کرد. جاودانگی نهضت حسینی در گرو همت عالی زینب (س) است، اگر زینب نبودف نهضت حسینی پا نمی گرفت و رستاخیزی چنان عظیم پدید نمی آمد.
این واقعیتی است که عرضه می داریم، رسالت عاشورایی حسینی بدون زینب محکوم بر فنا بود زیرا بدون زینب هیچ کس نمی توانست از یک حادثه بزرگ که در یک روز اتفاق افتاد این همه پیام را به مقصد برساند. در واقعه کربلا ن بسیاری بودند که با کمال اخلاص به تلاش می پرداختند ولی هیچ کدام قدر و جلال زینب را نداشتند. و تنها حضور او در لباس اسارت بود که پشتوانه شهادت شد و رونق نهضت حسینی را بر ملا ساخت.
اگر چه مشکلات و حوادث تلخ زندگی زینب (س) و مسافرت طولانی ایشان، زینب را چون فولادی آب دیده و مقاوم و استوار ساخته بود و کمتر مشکلی می توانست آن بانوی دانشمند و قهرمان را به زانو در آورد؛ اما بالاخره ، با مرگ کاری نمی توان کرد و به همین جهت دختر بزرگوار علی (ع) و زهرا (س) در پانزدهم رجب سال 1363 هجری پس از سپری کردن یک عمر 57 ساله در راه مبارزه و جهاد و فداکاری با کمال شرافت چشم از جهان فرو بست و دعوت لقاء الله را لبیک گفت.
اسامی و القاب حضرت زینب (س)
موج و شعف و لبخند همراه با انتظار، فضای خانه و محله را پر کرده بود، همه برای ولادت سومین نوه عزیز پیامبر اکرم (ص) لحظه شماری می کردند و دل خوش می داشتند که مولود فاطمه را در بغل بفشارند. پس از سکوت تقریباً کوتاه، موج شادی در فضا اوج گرفت و همه باخبر شدند که از دامن زهرای اطهر (س) فرزند دختر بزرگوار چهره به جهان گشود. مادرش فاطمه (س) از همسر گرانقدر خود علی (ع (درخواست کرد که برای او نامی معین کند. امیرالمومنین (ع) فرمودند: در این کار بر پیامبر (ص) پیشی نمی گیرم و پیامبر (ص) در سفر بودند.
رسول خدا از سفر برگشتند. از او خواستند که برای مولود جدید نامی انتخاب نماید، پیامبر فرمودند: در این کار بر خدای سبقت نخواهند گرفت، جبرئیل آمد که خدای سلامت رساند و فرمود که نام او را زینب اختیار کنید.
زینب، نامی که خدای جهان آفرین برای این دختر برگزید، و در لغت به معنای درخت نیکو منظر و خوشبو و یا به معنای زین أب» یعنی افتخار و زینت پدر است.
چند بعدی بودن حیات زینب (س) و پر دامنه بودن صفات عظیمش سبب شده اند که برای او القابی کتعدد پدید آید و هر فرد و گروهی او را به صفتی خاص مرسوم نماید. ما در این بحث توان عرضه آن همه صفات و القاب را نداریم و بر اساس آن چه در برخی کتب و سیره نوشته شده اند مواردی را عرضه می کنیم:
- عقیله بنی هاشم به معنای بانوی خردمند و دودمان هاشم بن عبد مناف
- لبیبه جزله عاقله یعنی زنی تیز فهم، تیز یاب و خردمند
- محدثه به معنای راوی احادیث از پیامبر یا کسی که مورد الهام و رحمت الهی است.
- اهل التقی یعنی کسی که اهل تقوا و روز و شب در عبادت است.
- البته از معروف ترین کنیه های آن حضرت ام اکلثوم و ام الحسن است که طبق روایات این گزینش نیز به پیامبر نسبت داده شده است.
هوش و درایت زینب (س) در کودکی
هوش سرشار و پختگی زودرس دو عاملی هستند که می توانند یک کودک را به بالاترین درجات برسانند، خصوصاً که زندگی آن کودک را پاکی و صداقت فراگرفته و همه عوامل و اسباب سوق دهنده به سوی اخلاق و فضایل برایش فراهم باشد. زینب (س) در خانه ای به دنیا آمد که خانه عصمت و طهارت است و در محیطی رشد یافت که محیط وحی و جو تظهیر است. او پاره تن فاطمه (س) است، در رحم او ت و رشد و پرورش یافته است، گوشت و خون او از لحم و دم فاطمه (ع) است.
او پرورش یافته دامان ولایت علی (ع) است، مورد محبت و عنایت پدر است و امیر المومنان را نور دیدگان می باشد. حضرت زینب (ع) در کنار پدر و در مکتب ولایت درس خواند و در باب مدینه علم رشد و پرورش یافت.
واضح است که حضرت زینب (س) با هوش و درایت ذاتی خود این اصول تربیتی را دریافت نموده و آنها را با روح و جان خود درآمیخته است.
تاریخ زندگی این پدر و دختر خود مفصل است، پاره ای از اسناد نشان می دهد که گاهی رمز و رازی بین آن پدر و دختر رد و بدل می شد، که برای نمونه به مواردی اشاره می کنیم:
از خاطرات کودکی حضرت زینب (س) در تاریخ می خوانیم: روزی حضرت زینب از پدر خود حضرت امیر المونین پرسید: پدر جان، آیا ما را دوست داری؟ » علی (ع) فرمودند: آری عزیزم، فرزندان ما پاره های جگر ما هستند» عرض کرد: ای پدر دو محبت در قلب مومن جمع نمی شود و آن دو محبت حب خدا و حب فرزندان است، اگر به این ناگزیری وجود دارد باید نسبت به ما مهرورزی باشد و محبت مخصوص خداوند باشد» به این خاطر علی (ع) محبت خود را نسبت به زینب زیاد کرد.
و نیز درباره هوش سرشار و زود رس حضرت زینب نقل شده است که روزی حضرت علی (ع) وی را در دامان خود نشاند و شروع بعه نوازش او کرد و فرمود: دخترکم بگو یک» گفت: یک» آن حضرت فرمودند: بگو دو» زینب کبری (س) سکوت کرد، امیر المومنین (ع) فرمود: نور چشمم سخن بگو» زینب کبری (س) عرض کرد: پدر جان نمی توانم با زبانی که نام واحد را جاری نموده کلمه دو را جاری نمایم» حضرت وی را به سینه چسبانید و میان دو چشمانش را بوسید.
تاریخ کودکی حضرت زینب به روشنی تمام، قدرت تفکر و پختگی زودرس را در ذهن و فکر ایشان حتی در دوره طفولیت نشان می دهد.
زینب و تعلیم و تفسیر قرآن
حضرت زینب (س) فرزند پیامبر، که قلب او محل نزول وحی و قرآن و فرزند علی (ع) اولین مفسر قرآن است؛ پس تعجبی ندارد که او معلم و مفسر قرآن باشد.
او اهل تدریس قرآن بود، اسناد و روایات نشان می دهد که او در ایامی که در کوفه بود برای ن جلسه تفسیر قرآن داشت.
در تاریخ آمده است: گروهی از مردان کوفه به نزد حضرت امیر المومنین آمدند و عرضه داشتند که به ن ما اجازه بده تا به نزد دخترت آمده و علوم دینی و تفسیر قرآن را از وی بیاموزند، حضرت پذیرفتند و عقیله بنی هاشم شروع به تدریس زنها نمودند. خدا می داند در طول این چهار سال یا بیشتر، چه تعداد از ن مسلمان در درس آن بانوی گرانقدر حاضر می شدند روزی حضرت امیر (ع( وارد خانه شدند و شنیدند که زینب کبری به ن درباره حروف مقطعه قرآن و خصوصاً درباره حروف ابتدایی سوره مریم کهیعص» سخن می گفت، پس از پایان درس آن حضرت به دختر خود فرمود: ای نور چشمم ایا می دانی که این حروف رمز و نشانه ای از وقایعی است که در سرزمین کربلا بر تو و برادرت حسین (ع) واقع خواهد گردید.»
سپس آن حضرت گوشه هایی از جزییات این فاجعه را برای زینب کبری پیشگویی فرمود: کربلای حسین، ه هلاکت حسین، ی یزید قاتل حسین، ع عطش حسین، ص صبر حسین (ع) است»
این هم نمونه ای بود از علم مجلله زینب (س).
امام در این تفسیر و بررسی می خواست ببیند آیا زینب آمادگی آن مصائب را دارد یا نه؟ و زینب به او گفته بود که از همه این وقایع خبر دارد، زیرا مادرش این مسایل را به او خبر داده بود و دل علی (ع) برای زینب گرفته شد و برای او دل سوزاند.
زینب و تربیت شاگرد
زینب (س) در جنبه اخذ علم به منبعی چون پیامبر و امامان معصوم وصل است و از دیدی می توان گفت او متصل به منبع لایزال وحی است، بدین سان شگفت انگیز نیست اگر بگوییم همه دانش های مورد نیاز را در اختیار دارد.
از نکات مهمی در تاریخ حیات زینب (س) مشاهده می کنیم نکتهی خلوص و صفای زینب است. او خالصانه در راه شناخت وظیفه و انجام رسالت گام بر می داشت چه در ایامی که زینب در مدینه بود و چه در کوفه و یا مناطق دیگر، هیچ گاه از مسئولیت تبلیغ و انسان پروری غافل نبود شاگران بسیاری را تربیت کرد که برخی از آنان به ازدواج کسانی درآمدند که همسرشان از مقام و موقعیت نظامی یا ی والایی برخوردار بود و حتی برخی از آنان در شوهر خود تأثیر مثبت داشت، و در تعدیل آنان کوشش بسیار کردند. اما در این که نام آن شاگردان را بگوییم در این بررسی توان شمارش آنها و بیان مشخصات آنها را نداشتیم و تنها به یک مورد بسنده می کنیم به امید اینکه روزی شاگردان آن حضرت را شناخته و خود نیز یکی از دانش آموختگان آن حضرت باشیم.
فضه خادمه حضرت زینب (س) که قبلاً در خدمت حضرت فاطمه بوده است، یکی از برجسته ترین شاگردان آن حضرت به حساب می آید. او اصالتاً اهل هند بود که به عنوان خدمتگزار وارد خانه فاطمه (ع) شده بود. زنی بود صالحه و ممتاز، دوستدار جدی خاندان علی (ع) و علاقه مند به زینب و حسین (ع). به هنگامی که حسنین (ع) در دوران خردسالیشان بیمار شده بودند، علی (ع) و فاطمه (س) برای سلامت آنها نذر روزه کرده بودند، فضه هم در این نذر شرکت داشت و در آن گاه که خاندان علی (ع) افطاری خود را به یتیم، مسکین و اسیر بخشیده بودند فضه نیز همپای آنان به آن کار اقدام داشت. فضه سعی داشت تمام حرفهایش را با عبارات قرآنی عرضه نماید و هر سئوالی حتی در رابطه با زندگی شخصی خود، با آیات قرآنی جواب گوید.
نقل احادیث و روایات از زینب (س)
زینب از دیدی ناقل روایات و احادیث امت. از احادیث بسیاری باقی مانده که حدیث ام ایمن، ماجرای فدک و غصب حق فاطمه (س) و روایاتی چون داستان نزول غذای بهشتی برای فاطمه (س)، داستان دفن پدر و داستان دعای فاطمه (س) برای مومنان در نماز شب از جمله آنها که به ذکر چند نمونه می پردازیم:
- حضرت زینب (ع) به درجه ای از قابلیت عقلی و آگاهی و پختگی فکری رسیده بود که توانست حدیث مهمی را که مربوط به اخبار آینده او و خانواده اش بوده و ام ایمن آن را از رسول خدا (ص) شنیده بود از او بشنود. حدیثی که خبر از فاجعه کربلا می داد و پیام آور کربلا حد اقل 24 سال قبل از وقوع آن گذشته از آنچه از جدش پیامبر و پدرش علی (ع) درباره این واقعه بزرگ شنیده بود، به استناد حدیث ام ایمن، از کیفیت آن آگاهی داشته است.
- ابن حمزه طوسی با سند خود از حضرت زینب (ع) نقل کرده است که فرمود: پدرم نماز صبح را با پیامبر (ص) به جای آورد، بعد از نماز آن حضرت به پدرم فرمود: آیا در نزد شما غذایی پیدا می شود» پدرم پاسخ داد: سه روز است که غذایی نخوردم» پیامبر (ص) فرمود: بیا به نزد دخترم فاطمه برویم» آنها به نزد حضرت زهرا رفتند، در حالیکه از گرسنگی به خود می پیچیدند و دو پسرش نیز در کنارش بودند، پیامبر به او فرمود: ای فاطمه پدرت فدایت باد! آیا غذایی در نزد تو یافت می شود» فاطمه زهرا از این که به پدر خود پاسخ منفی بدهد شرم کرد به همین جهت بود که رو به قبله کرد و دو رکعت نماز خواند، ناگهان حس کرد چیزی در نزدیکی او قرار گرفته است و چون نگاه کرد دید یک سینی پر از آبگوشت و نان در کنارش قرار دارد، آن را برداشت و در مقابل پدرش نهاد، رسول خدا (ص) از علی (ع) و حسن و حسین دعوت کرد که بیایند و از آن غذا بخورند. حضرت علی (ع) نگاه تعجب آوری به فاطمه انداخت و گفت: ای دختر رسول خدا این غذا از کجاست؟» حضرت زهرا پاسخ داد: آن از نزد خداست و خدا هر کس را که بخواهد بدون حساب روزی می دهد.» در این هنگام رسول خدا خندید و فرمود: سپاس خدای را که در خاندان من کسانی را قرار داد که مانند زکریا و مریم هستند؛ آنجا که زکریا به مریم گفت: این غذا از کجاست؟» و مریم پاسخ داد: از نزد خداست که خدا هر کس را بخواهد بدون حساب روزی می دهد»
زینب (س) روایت بسیاری را نیز از پیامبر (ص) نقل کرده است که البته در موقعیت های مناسب به کار می برد، به طور مثال می توان اشاره کرد روز ی را که حضرت زینب (س) در کنار برادران خود امام حسن و امام حسین (ع) نشسته بود؛ آن دو بعضی از احادیث رسول الله را با هم گفتگو می کردند زینب کبری به آنها گفت: شنیدم که شما از قول پیامبر نقل کردید که فرمود : حلال های آشکار و حرام های آشکار وجود دارد، اما امور شبهه ناکی نیز هست که بسیاری از مردم از آن ها بی خبر هستند» آنگاه از حضرت خود ادامه این حدیث شریف را از قول پیامبر اکرم (ص) چنین تکمیل کردند که: کسی که شبهات را ترک کند امر دین او اصلاح شده و مروت و آبرویش محفوظ خواهد ماند، اما کسی که در شبهات افتاده و از آنها پیروی نماید چونان کسی است که گوسفندان خود را در نزدیکی قرق سلطان بچراند. چرا که اگر کسی گله خود را به کنار قرق سلطان برد، کم کم نفسش وی را وادار کند که گوسفندان خود را وارد حریم سلطان کند بدانید که هر پادشاهی را قرقگاهی است و قرقگاه خدا محرمات اوست.»
حدیث دیگری از پیامبر (ص) که از طرف زینب نقل شده است که می فرمایند: بدانید که تکه گوشتی در بدن است، اگر اصلاح شود همه بدن اصلاح شده و اگر فاسد گردد تمام بدن فاسد می شود بدانید که آن قلب است.»
یکی از کرامات حضرت زینب (س) که البته هوش و درایت ایشان را در کودکی نشان می دهد نقل خطبه مادرشان حضرت صدیقه طاهره (س) است که این خطبه در اوج فصاحت و بلاغت و یکی از معجزات و کرامات دختر رسول خدا (ص) به حساب می آید. نکته قابل توجه اینکه عقیله بنی هاشم هنگام بیان این خطابه ها از جانب مادر تنها پنج سال داشت.
مقام وصایت و نیابت
مقام وصایت و نیابت، از امتیازات و خصلت های ویژه حضرت زینب (س) است، در شعاع این مقام بلند معنوی و انسانی است که دختر دانشمندامیر المونین (ع) عهده دار کم سابقه ترین مأموریت، برای یک زن در طول تاریخ گردیده است.
منظور از مقام وصایت و نیابت زینب این است که آن بزرگوار بر اساس شواهد تاریخی، در بعضی از مواقع عهده دار رسالت مقام امامت گردیده، و سمت هدایت و راهنمایی و حتی بیان حلال و حرام را برای دیگران به عهده داشت.
به هر حال مقام و استعداد و دانایی زینب که وی را عقیله بنی هاشم نیز نامیده اند، از مقام و استعداد افراد عادی بسیار برتر است. او مورد عنایت خاص خداوندی بوده ، و توجه خاصی امام معصوم او را در حدی قرار داده است که ملاحظه می کنیم که در موضعگیری های به جا، در طوفان ها و بحران های فکری، در کوران مصائب کمر شکن پس از شهادت امام حسین (ع) و عزیزان به خون خفته اش، رسالت پاسداری و کاروان سالاری را، با کمال دقت و مهارت به عهده می گیرد، و به نحو شایسته از عهده آن بر می آید، که در تاریخ کمتر نظیری برای آن می توان یافت.
آن چه که زینب داشت، چیزی نبود جز محصول خوشه چینی ها از خرمن کمال پیامبر (ص) ، بوستان معرفت مادر و پدر و عمل کرد آنها. مگر نه این است که جدش رسول خدا مصداق و طرف خطاب انک اعلی عظیم» است. مگر نه این است که زینب (س) در دامن پیامبر پرورش یافت و به نظر محدثان جزء صحابی او شد.
او مجد و عظمتش را از علی (ع) گرفت که عظمتش به حدی بود که سر بر آسمان می کرد و جز برای خدا تعظیم نکرد، وقار و هیبتش را از مادرش آموخت که جلوه ای از آن را در واقعه سقیفه می بینیم، نرمش قهرمانانه از برادرش امام حسن (ع) درس گرفت و شجاعت و جرأت را از حسین(ع).
اندیشه او همان اندیشه خانواده علی (ع) و فاطمه (س) است. نوع بینش و جهتگیری او از همان گونه و طبق همان منبع. و زینب سراسر عمرش را در کنار معصومان و افراد مصون از خطاست، مورد احترام آن هاست. و نشر او با آن هاست و طبیعی است که همان راه و رسم را فراگیرد و عمل کند.
مسئله این است که ما در مورد شخصیتی سخن می گوییم که اگر چه معصوم نبود، اما به خاطر شرایط خانواده اش، ظهور روبروز الگو گیری از ایشان برای افراد قریب به محال است پس ذکر این مراتب و مناقب چه سود و منفعتی را به همراه دارد؟
در مقام پاسخ گفته می شود درست است که جو تربیتی زینب و مربیان و معلمان او در شرایطی بوده اند که ما را توان دسترسی بدان ها نیست، ولی می خواهیم بگوییم برای هر فردی شرایطی مطرح است که آدمی با بهره گیری از آنها می تواند به مقاماتی شبیه مقامات زینب دست پیدا کند. آن چه بیش از هر چیز زینب را عقیله بنی هاشم کرد، تلاش و مجاهدت شخصی اوست، خواستاری و رغبت او به بانوی شجاع و قهرمان بودن است، او این خواست را با استفاده از مایه هایی محقق کرد که بسیاری از آن مایه ها هم امروز در اختیار ما نیز هست که ما در حد توان بدان ها اشاره خواهیم کرد: علم و آگاهی: آگاهی شرط اول وصول به فضیلت هاست. باید با نور چراغ علم به پیش رفت و بصیرتی کافی در شناخت راه و چاه برای خویش فراهم کرد.
- ایمان به خدا: و این شرط دوم توانمندی و قوت روحی است. انسان معتقد به خدا به تکیه گاهی محکم متصل است. تمسک به رشته محکمی که ناگسستنی است. و مَن یُؤمِن بِاللهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی لَاأنفِصامَ لَها» ایمان راستین و نشأت گرفته از شناخت و بینش، انسان را خدایی می کند و او را به مبدأ علم و صبر متصل می سازد و ظرفیت روانی او را تا حدی بی نهایت بالا می برد.
- مجاهدت: آگاهی و ایمان دو شرط لازمند ولی به شرطی کفایت کننده اند که آدمی را به کار و تلاش وادارند و محرکی برای عمل گردند. می خواهیم بگوییم که آدمی خود باید به کار و تلاش و مجاهده بپردازد و وارد صحنه عمل گردد.
دختر قهرمان و دانشمند علی (ع) علاوه بر این که نسبت به خود آگاهی داشت، شرایط و جو زمان و وظیفه و تکلیف خود را شناخته بود. زینب (س) مومن به خدا بود. در ایمان و باور خود تزلی ندارد. او زنی مجاهد و اهل عمل بود. تلاش بسیار داشت که بتواند رضای خدا را از عمل خویش فراهم سازد. و در این راه زینب از همه چیز مایه گذاشت؛ از جانش، از مالش و از عزیزانش و از همه چیز هایی که برای افراد عادی مایه روشنی چشمند.
زینب آینده نگر است، امروز را با همه سختی هایش و با همه محرومیت هایش به جان می خرد به امید فردایی که شیرین است و نهال اسلام رشد یافته و برومند است.او در مصایب و کشمکش ها تأملات روحی را کنار می گذارد و بر سوز دل مسلط است.
به طور کلی می توان نتیجه گرفت سخن از چنین شخصیت هایی تنها برای تعجب کردن و احسنت گفتن نیست، بلکه الگو پذیری و ادامه راه آنها برای رسیدن به سعادت هدف و انگیزه اصلی بیان چنین مقامات و شخصیت ها است.
عظمت خطبه ها
عظمت مقام علمی و فکری زینب (س) از مطالعه خطبه های او تنها در دو شهر کوفه و شام می توان دریافت، درجه علمی و ادبی خطبه ها با همه مختصر بودنش به میزانی است که اگر از زینب کبری هیچ اثری نمانده بود جز همین دو خطبه، با ز هم کافی بود که او را در جنبه علمی و ادبی در سطح بسیار بالایی قرار دهد، به ویژه که این سخنان از سوی زنی دردمند و رنج دیده بود، زنی که داغ عزیزان را دیده و در سوگ و ماتم گرانقدرترین محبوبان خود می سوخت.
سخن زینب نثری است چون نظم، برای شنوندگان مفهوم است و برای نکته سنجان در مرحله عالی ارزش از نظر تعریف و ترکیب کلام فوق العاده فنی و ادبی و از نظر ظاهر بسیار ساده است و در عین حال توان ابداع شبیه آن سخت است. او فصیحه و بلیغه است و نمونه سخنان موجود او بهترین گواه بر این مدعا. برخی نویسندگان سخنانش را به سحر آمیز بودن شبیه کردند و حتی دشمنان او که در مسند قدرت بودند و از موضع سلطه سخن می گفتند، نمی دانستند در برابر سخنانش چگونه موضع بگیرند.
علامه مامقانی (ره) با استناد به خطبه های زینب در وصف شیرینی و رسایی سخنانش می گوید: او در فصاحت و بلاغت چنان بود که گویی زبان علی (ع) در کام داشت و این مدعا را می توان از خطبه های او دریافت و البته غرض او همان خطبه هایی است که در کوفه و شام ایراد کرده است»
زینب از دیدی ادیبه است، ادیبه ای که در عین آن مخمصه ها و بحران ها، با همه دردمندی ها سجع و قافیه سخن را از دست نداد و ادیبانه سخن گفتن به صورت ملکه ای از او درآمده بود. سخنانش که از جان بر می خواست و برای خدا ادا می شد و در جان مردم نفوذ کرد. به عنوان نمونه او در کوفه خطبه خواند؛ هنوز بیش از دو سه خط حرف نزده بود که مردم زار زار شروع به گریه کردند و پس از مدتی فریاد از دل ها برخاست.
کلام او برای خدا پاک و حرکات او تسبیح بود؛ برای خصم شمشیری بران، برای مردمان راهنما، برای ن هدایتگر و برای طبقات مختلف مردم حرکت انگیز بود. خطبه های زینب بدن ها را می لرزاند و صداها را در گلوها خاموش می کرد و حتی به گفته بزرگی زنگ شتران را از نوا می انداخت.
سخنان او شور انگیز، در نهایت فصاحت و بلاغت، با احاطه به آیات قرآنی وبا نگاه به فلسفه و جهان بینی اسلام بود و از نظر برهان و استدلال همگان را حیرت زده داشت. آثار بعدی این سخنان بیداری مردم غفلت زده و هشیار کردن جامعه خفقان زده بود که حیاتی گله وار داشتند و از آزادی و مردانگی و شهامت غافل بودند. زینب به آنان هشیاری و جرأت داده بود و آنها را در تعقیب هدف به حرکت انداخت.
تاریخچه حرم كاظمین
به هنگام انتخاب بغداد به عنوان پایتخت در دوره خلافت منصور، در جوار این شهر باغ هایی وجود داشت كه به شونیزیه معروف بود. منصور در 145 ق این باغ را به عنوان مقبره خانوادگی خود انتخاب كرد و آن را مقابر قریش » نامید. نخستین كسی كه در این قبرستان دفن شد جعفر فرزند منصور عباسی بود كه در 150 ق از دنیا رفت.
در 179ق، امام موسی كاظم(علیه السلام) براساس دستور هارون، از مدینه به بغداد آمد و در آن شهر زندانی شد و سپس در 3 ق به دستور خلیفه توسط زندان بانش، سندی بن شاهك، مسموم شد و به شهادت رسید. ایشان را در همان مقابر قریش، مكانی كه خود قبل از آن خریده بود، به خاك سپردند.1
امام كاظم(علیه السلام) چهارمین فردی بود كه در این مقبره دفن می شد. قبل از ایشان جعفر و سپس عیسی نوفلی در آن مكان به خاك سپرده شده بودند و سومین نفر، خلیفه امین، فرزند هارون بود كه مادرش، زبیده خاتون، برقبر او بقعه ای بنا كرد. با نظر امام جواد(علیه السلام) و به دستور مأمون بر روی مرقد امام كاظم(علیه السلام) بقعه ای ساختند و از آن پس بیشتر دولت مردان در این قبرستان خاك شدند و هریك برای خود مقبره و بقعه ای اختصاص دادند.2
امام جواد(علیه السلام) در 220 ق به دستور معتصم عباسی و توسط ام الفضل، دختر مأمون و برادر زاده معتصم، كه عنوان همسری آن حضرت را داشت، مسموم و شهید شد. ایشان را نیز در جوار قبر جدشان، امام موسی بن جعفر(علیه السلام)، دفن كردند.3
بر قبر آن دو بزرگوار بقعه و عمارتی بنا كردند و آن را كاظمیه نامیدند. از آن پس مقابر قریش نام خود را به كاظمیه تغییر داد. در كنار این بقعه، مسجدی به نام مسجد باب التبن یا مسجد كاظمیه قرار داشت كه شیعیان از داخل این مسجد قبر آن دو امام را زیارت می كردند و به همین سبب بقعه امامین به مشهد باب التین نیز معروف شد. آن هنگام برای مرقد آن دو امام گنبد و بنایی با چند حجره ساخته و خادمانی را برای اداره آن انتخاب كرده بودند.
بیشتر بخوانید: زندگینامه امام موسی کاظم (ع) |
در جوار این بقعه باغی بود كه به زبیده خاتون، همسر هارون الرشید، تعلق داشت. این باغ محل سكونت شیعیان شده بود و آن ها در آن جا وسایل و تسهیلات لازم را برای زائران مرقد فراهم می كردند.4
در سال 336 ق به امر احمد بن بویه ملقب به معز الدوله، از پادشاهان شیعی آل بویه، عمارت قبلی آستان خراب شد و از نو بقعه ای با شكوه بنا گردید و برفراز هر دو قبر ضریحی جداگانه از چوب ساج نصب شد. همچنین برفراز آن مقبره ها، یك گنبد بزرگ برافراشتند و داخل حرم را تزیین كردند. پس از او، عضدالدوله دیلمی همانند سایر مزارات امامان شیعه، تغییرات زیادی در حرم انجام داد و آن را توسعه بخشید. این كار را به سال 369 ق انجام داد و دیواری گرداگرد شهر كشید. بیمارستانی نیز بین كاظمین و بغداد ساخت كه خدمات درمانی به زائران این مزار ارائه كرد. از آن زمان، كاظمین به عنوان یك شهر در كنار بغداد جایگاهی ویژه یافت.5
در 441 ق، به دنبال درگیری های شیعه و سنی در محل كرخ بغداد آتش سوزی عظیمی رخ داد كه به مشهد كاظمین سرایت كرد و آسیب زیادی به بقعه مطهر رسانید. ابوالحرث ارسلان بساسیری با كمك ابونصرفیروز، فرزند ابی كالیجار، به بازسازی و مرمت آستان و مناره ها پرداختند و داخل حرم کاظمین را تزیین و صحن شریف را بازسازی كردند و دو صندوق برمزار دو امام نصب كردند.6
در 490 ق، مجد الملك ابوالفضل براوستانی وزیر شیعی بركیارق، از پادشاهان سلجوقی، به تعمیر و بازسازی حرم کاظمین پرداخت و بناهای جدیدی به اطراف آن افزود.7 دیوارهای آستان را با كاشی تزیین كرد و در شمال آن مسجدی بزرگ ساخت و دو مناره زیبا و یك مكان بزرگ برای استراحت زائران و سكونت آنان احداث كرد.
صحن و حرم کاظمین شریف براثر طغیان رود دجله در 569 ق دچار آسیب شد و خلیفه عباسی، الناصر لدین الله، به همت وزیر شیعی اش مؤید الدین محمد قمی در 575 ق تعمیراتی در آن انجام داد و حجره هایی در اطراف صحن ساخت.8 او در اطراف آستان خانه هایی برای زائران و فقیران بناكرد كه به دار الضیافه » مشهور شد. علاوه برآن حجره های اطراف صحن را در 608 ق به مدرسه علوم دینی تبدیل كرد. خلیفه عباسی در چند سال بعد، كه دوباره حرم کاظمین براثر طغیان دجله دچار آسیب شد، به بازسازی آن پرداخت و خرابی ها را ترمیم كرد.9 در زمان فرزندش، الظاهر، نیز حرم مطهر دچار آتش سوزی شد و بسیاری از لوازم و نفایس آن در آتش سوخت و حتی به ضریح گنبد و مناره ها خساراتی وارد شد كه خلیفه به بازسازی آن پرداخت.10
هنگام تهاجم هولاكو خان مغول به بغداد در 656 ق، شهر كاظمین دست خوش تاراج و حریق شد. اما دو سال بعد وزیر وی، عطاملك جوینی، به هنگام حكومتش بر عراق به بازسازی و جبران خسارت وارده به مشهد كاظمین پرداخت11 و دیوارهای آستان را با كاشی تزیین كرد. یك سده بعد، دوباره براثر طغیان دجله، حرم کاظمین رو به تخریب و ویرانی رفت و سلطان اویس جلایری به ترمیم و تعمیر آن اقدام كرد. دیوارهای صحن را با كاشی های زیبا تزیین و سپس دو صندوق خاتم كاری بر روی قبرهای مقدس نصب كرد و به جای یك گنبد، كه در عصر آل بویه ساخته شده بود، دو گنبد برفراز قبرهای مطهر ساخت.
اما بازهم چند سال بعد، یعنی در 776 ق، دجله طغیان كرد و خرابی های زیادی در مشهد كاظمین به بار آورد.12 این بارهم سلطان اویس با تلاش وزیرش به رفع ویرانی ها پرداخت و قسمت های تخریب شده را مرمت كرد. كاروان سرایی هم برای سكونت زائران ساخت.13
عمده ترین بازسازی ها و تعمیرات آستان كاظمین در دوران صفویه انجام شد. شاه اسماعیل صفوی، در 926 ق، تمامی بناهای حرم کاظمین را خراب كرد و بنای زیبا و با شكوهی شامل رواق در چهار سو، صحن، حرم و دو گنبد جدید كاشی كاری شده ساخت. مسجدی با شكوه و با ستون های ضخیم در شمال حرم احداث كرد كه اكنون هم پابرجاست و به نام مسجد صفوی اشتهار دارد. دو صندوق زیبا از خاتم برای قبر دو امام ساخت و داخل حرم را با آویزها و قندیل های قیمتی و فرش های نفیس آراست. درهای حرم کاظمین و رواق ها را نیز با نقره پوشش داد.14 امروزه، كتیبه ای از آن اقدام ها بانام شاه اسماعیل هم چنان موجود است.
بیشتر بخوانید: زندگینامه امام جواد علیه السلام |
سلطان محمد خدابنده، برادر وی، كه در این سال ها در عراق حكومت می كرد، كارهای او را تكمیل كرد. سلیمان قانونی پس از تسخیر عراق و سلطه عثمانی ها بر بغداد، منبری زیبا از آجر و پوششی از كاشی به مسجد صفوی تقدیم كرد. شاه عباس صفوی، برای نخستین بار، ضریحی از فولاد برفراز قبرهای امامان ساخت و حرم و روضه مطهره را تزیین كرد. در 1045 ق، شاه صفی نیز چهار مناره در گوشه های صحن ساخت كه اكنون هم پا برجاست.15
در عصر قاجار هم توجه خاصی به مشهد كاظمین شد، آقا محمد خان قاجار تعمیرات و بازسازی های عمده ای در حرم انجام داد. او در 1211 ق دو گنبد آستان را، از پایین تا بالا، با طلای ناب پوشانید. ایوان رواق جنوبی را نیز طلا كاری كرد و كف حرم و صحن را با سنگ های مرمر فرش كرد. خانه هایی را در اطراف صحن خریداری كرد و صحن را توسعه داد.16
فتحعلی شاه قاجار در 1221 ق، داخل رواق ها را آینه كاری و كاشی كاری كرد و طلاهای مناره ها را تجدید كرد. این كار در 1229 ق به اتمام رسید.
بیست و شش سال بعد، معتمد الدوله منوچهر خان گرجی، از دولت مردان عصر قاجار، ایوان رواق جنوبی، شرقی و غربی را طلا كاری كرد. در 1282 ق شیخ العراقین، وكیل امیر كبیر، از ثلث ماترك میراث وی تعمیراتی در آستان انجام داد و به بازسازی و تذهیب ایوان ها و آینه كاری حرم و رواق ها و كاشی كاری صحن پرداخت. یك سال بعد، ناصر الدین شاه ضریحی از نقره بر دو مزار مطهر ساخت و آن را جای گزین ضریح فولادی عصر صفوی كرد. برخی دیگر از دولت مردان دوره قاجار از جمله فرهاد میرزا، فرزند عباس میرزا، نیز در بازسازی و توسعه حرم کاظمین نقش داشتند.17
امروزه، حرم و آستان كاظمین بیش از 14514 متر مربع مساحت دارد. طول آن 123 و عرض آن 115 متر است. حرم کاظمین به صورت مستطیل ساخته شده و با فضاهای اطراف در مجموع بیش از 26 هزار متر مربع است. در هر حال، بخش زیادی از حرم کاظمین و آستان از بناهای شاه اسماعیل صفوی است و براساس كتیبه ای سال 926 ق، تاریخ پایان بنا است.
1 ـ صندوق و ضریح
در دوران آل بویه، معزالدوله روی قبرهای امامین كاظمین صندوقی از چوب ساج نصب كرد و این صندوق در آتش سوزی سال 441 ق سوخت. ارسلان بساسیری، از حاكمان و امیران شیعی بغداد، در جریان بازسازی حرم دو صندوق جدید روی قبرها گذارد و در 629 ق، المستنصر آخرین خلیفه عباسی یك صندوق زیبا بر قبر امام جواد نصب كرد. این دو صندوق تا عصر سلطان اویس جلایری، یعنی 769 ق، باقی بود و در آن سال به سبب فرسودگی و آسیب دیدگی، دو صندوق نو و زیبا با خاتم كاری زیبا جای گزین آن ها شد.
شاه اسماعیل صفوی در قرن دهم هجری(926 ق) دو صندوق بسیار زیبا و خاتم كاری شده بر روی قبر دو امام نصب كرد. صندوق روی قبر امام جواد(علیه السلام)، كه امروزه هم چنان موجود است، از شاهكارهای هنری آن عصر است و به لحاظ ریز نقش و پركار بودن آن، از همه صندوق های نصب شده بر قبرهای عتبات زیباتر و جذاب تر است و شاهكار و زیبایی آن را تنها می توان با چشم مسلح دید.
قسمت ها و تكه های بسیار ریز عاج، كه یك دهم میلی متر است، در داخل چوب های صنعتی و آبنوس كار شده و گل های منبّت از عاج با شاخه های گل نیم میلی متری از جلوه ها و شاهكارهای هنر اسلامی و ایرانی است كه همه هنرمندان را به حیرت واداشته است. این صندوق 5/2 متر طول، 83/1 متر عرض و 5/1 متر ارتفاع دارد و مساحت آن بیش از 2000 سانتی متر مربع است.
صندوق امروزین مزار مطهر امام موسی كاظم، كه از عصر صفوی هم چنان باقی مانده، و توسط استاد صنیع خاتم ترمیم شده است. از لحاظ هنری و ریزكاری و پرنقشی به پای صندوق قبر امام جواد(علیه السلام) نمی رسد. این صندوق بیش از 152000 سانتی متر مربع مساحت دارد و از صندوق قبر امام جواد كوچك تر است. كتیبه هایی دارد كه در 1324 ق شمسی كاری شده است.19 ناصرالدین شاه آن صندوق ها را دیده و اظهار می دارد كه با نقره تزیین شده است.20
اما برای نخستین بار، معز الدوله دیلمی، در 336 ق ضریحی از چوب ساج برفراز دو قبر نصب كرد21 و در عصر شاه عباس، این ضریح جای خود را به یك ضریح فولادی داد.22
در 1283 ق ناصر الدین شاه ضریحی از نقره برای قبر دو امام ساخت و روی ضریح فولادی نصب كرد.23 حدود یك قرن بعد، در 1324 ق، بانو سلطان بیگم، دختر مشیر الملك شیرازی، ضریحی دیگر از نقره ساخت و به جای ضریح ناصر الدین شاه، كه فرسوده شده و نقره های آن از بین رفته بود، گذارد.24 كه امروزه هم چنان موجود است و 250 هزار مثقال نقره در آن به كار رفته است. هجده پنجره دارد و كتیبه هایی در نوار بالای آن قرار یافته كه با سوره های قرآن و اسماء الهی تزیین شده است.
این ضریح هفت متر طول، پنج متر عرض و 5/3 متر ارتفاع دارد. درب ورودی ضریح وسط ضلع شرقی آن واقع شده و در فاصله بین دو صندوق قبر باز می شود. روی در كنده كاری ها و قلم زنی های بسیار عالی انجام شده است. بر گوشه های بالایی ضریح هشت گلدان بزرگ از فولاد حاوی آیه و حدیث فراوان قرار دارد كه از آثار شاه سلطان حسین صفوی و باقی مانده ضریح فولادی عصر صفویه است.25
گفتنی است قبر شریف امام موسی بن جعفر در قسمت جنوبی و قبله ضریح و قبر امام جواد در قسمت شمالی داخل ضریح قرار دارد. قسمت غربی فاصله اندكی با دیوار دارد و قسمت شرقی دارای فضایی باز به عنوان محل اجتماع و زیارت زائران است.
ضریح مزبور در وسط روضه ای قرار دارد كه از چهار قسمت، رواق ها آن را احاطه كرده اند. اطراف این روضه به طور كلی تا سقف آینه كاری شده و كتیبه هایی با خط ثلث روی كاشی های گرداگرد روضه نوشته شده و تاریخ 929 ق روی آن دیده می شود. این كتیبه ها از آثار عصر صفوی است. در داخل روضه قندیل بزرگی به سقف آویزان بوده است كه در آن نهایت ظرافت و هنر به كار رفته است. این قندیل از تزیینات نفیس عصر معزالدوله دیلمی است و از طلای ناب ساخته شده است. روی كتیبه های اطراف روضه مطهر، نام های شاه اسماعیل و فتحعلی شاه دیده می شود.
2 ـ رواق ها
در چهار سمت روضه و ضریح مبارك، چهار رواق قرار دارد كه تمامی آن ها از پایین تا نیمه از سنگ و بقیه تا سقف آینه كاری شده است. طول این رواق ها از شمال به جنوب چهل متر، مركب از هفت چشمه و عرض شرقی و غربی آن سی متر، مركب از پنج چشمه است كه در برخی از آن ها عالمان شیعه و محدثان دفن شده اند.
1 ـ رواق باب المراد: این رواق به دستور ناصر الدین شاه قاجار آینه كاری شده و در قسمت شرقی قرار دارد. آن را رواق شرقی نیز می گویند. رواق باب المراد در برابر ایوان شاه اسماعیل صفوی است و در آن شیخ مفید و ابن قولویه، دو تن از محدثان و متكلمان شیعه، به خاك سپرده شده اند.
2 ـ رواق باب القریش: این رواق در جنوب ضریح قرار دارد و به دستور سلطان محمد رشادخان مرمت و بازسازی شده است.
3 ـ رواق شمالی: در شمال ضریح مطهر واقع است.
4 ـ رواق غربی: این رواق در برابر رواق شرقی است و به سبب دفن خواجه نصیر طوسی در آن به رواق خواجه نصیر نیز شهرت دارد.
3 ـ درهای رواق ها
از این چهار رواق شش در به روضه مطهر باز می شود كه همه از طلا و نقره است، دو درب در كنار مقبره شیخ مفید در رواق شرقی، دو درب از طرف رواق غربی و مقبره خواجه نصیر طوسی، یك درب از رواق شمالی و یكی از رواق جنوبی. از این شش در سه در به حرم امام كاظم و سه در نیز به حرم امام جواد(علیه السلام) اختصاص دارد.
هریك از این درها از لحاظ هنری بسیار بدیع و دارای كنده كاری های زیبا و نقش های مختلف و خط های عالی است. علاوه بر آن، این رواق ها از طریق هشت درب، به صحن مرتبط می شود. نخستین آن سمت رواق جنوبی واقع شده داخل چارچوب نقره ای است و در 1283 ق از سوی سید میرزا بابای اصطهباناتی اهداء شده است. خطوط كنده كاری شده روی آن به خط استاد میرزا محمد علی طبیب شیرازی است. در حاشیه هر لنگه كتیبه ای مزین به آیه های سوره مباركه دهر و فجر به خط نستعلیق كنده كاری شده است. روی این در تاریخ 1284 ق، با حروف ابجد به شعر، هم چنین نام واقف آن حك شده است.26
دومین درب در رواق جنوبی و حاوی كنده كاری ها و نقش های بسیار زیبا است. این در را عماد الدوله، والی كرمانشاه، در 1285 ق وقف كرده است. روی آن نام كاتب، صنعت گر و واقف آن همراه با اسم های جلاله و امامان معصوم به خط ثلث دیده می شود.سوّمین درب نقره ای رواق جنوبی را حاج محمد علی افضل شوشتری وقف كرده است وروی آن تاریخ 1399 ق، كتیبه ها، خطوط زیبای نستعلیق، آیه و شعر دیده می شود.
درب چهارم در رواق شرقی از ایوان طلای ناصری واقع شده و به باب المراد معروف است. واقف آن شاهزاده فرهاد میرزا معتمدالدوله و سال نصب آن 1294 ق است. روی لنگه های در نام واقف، تاریخ وقف و نیز نام خطاط آن به چشم می خورد.
پنجمین درب در رواق شرقی، مجاور قبر شیخ مفید، قرار داد كه دارای كنده كاری ها و خطوط عالی است. واقف آن حاج محمد جواد تاجر و سال وقف آن 1314 ق است. آیه های قرآنی و شعر فارسی زینت بخش این در است.27
ششمین و هفتمین درب در رواق غربی و در مجاورت قبر خواجه نصیر طوسی قرار دارد. واقف آن نامعلوم ولی تاریخ وقف آن 1337 ق است. كتیبه های زیبا و مزین به آیه و حدیث روی آن دیده می شود.
درب هشتم در رواق شمالی قرار دارد كه حاج عبدالنبی تاجر كازرونی در 1340ق وقف كرده است. روی آن آیه و شعرهای كنده كاری شده، نام واقف، كاتب و هنرمند سازنده آن ثبت شده است.
در داخل حرم و مسجد آن، منبری بسیار زیبا و قدیمی از آجرهای تراشیده شده قرار دارد كه امروزه جایگاه سخنران و خطیب نماز است. روی آن تاریخ 956 قمری دیده می شود كه نشان از قدمت پانصد ساله دارد. این منبر را سلطان سلیمان عثمانی ساخته و به مسجد تقدیم كرده است. تا 1340 ق اهل سنت در این مسجد نماز می گزاردند تا این كه شیخ مهدی خالصی در آن جا به اقامه نماز جماعت پرداخت و از آن پس نماز جماعت توسط شیعیان برگزار شد. این مسجد را شاه اسماعیل صفوی در 926 ق بنا كرده است.28
4 ـ گنبد و مناره ها
برفراز حرم امامین كاظمین دو گنبد با پوشش طلا قرار یافته است. در قرن سوم هجری، نخستین بار، گنبدی برفراز آن دو قبر ساخته شد.29 پس از آن در قرن چهارم، معز الدوله دیلمی گنبد و بقعه قبلی را خراب كرد و عمارت با شكوهی به جای آن ساخت و گنبدی برفراز حرم برپا كرد. در زمان خلافت الظاهر به سبب آتش سوزی كه در كاظمین رخ داد گنبد نیز دچار آسیب شد و این خلیفه به بازسازی گنبد پرداخت.30
در عصر ایلخانان مغول، سلطان اویس جلایری، گنبدی به گنبد باقی مانده از عصر آل بویه افزود و حرم كاظمین را دو گنبده كرد و شاه اسماعیل صفوی آن دو گنبد را كاشی كاری كرد.
شاه اسماعیل صفوی قبه های یاد شده را با خشت های طلا آراست31 و آقا محمدخان قاجار پوشش طلای فرسوده آن را تجدید و مرمت كرد32 و از پایین تا بالا آن را طلا كرد. این دو گنبد در دو متری هم واقع است و بر روی آن ها كتیبه و مقرنس دیده نمی شود. ارتفاع آن ها 5/14 متر و از پایین تا نوك 29 متر و مساحت قسمت پایین آن ها 29 متر است. تذهیب و تزیین محیط داخلی گنبد در دوران شاه اسماعیل انجام شده است. و آینه كاری داخل گنبد نیز از میرزا شفیع صدر اعظم است.33
اكنون مرقد مطهر دو امام، چهار مناره دارد. نخستین بار معز الدوله دیلمی یك مناره برفراز قبر آنان ساخت كه در یك آتش سوزی آسیب دید و سپس توسط ارسلان بساسیری تجدید بنا شد.34
مجد الملك براوستانی، وزیر بركیارق، دو مناره دیگر برای حرم ساخت. این مناره ها در دوران شاه صفی، جانشین شاه عباس، تجدید بنا و با كاشی های زیبا آراسته شد كه اكنون هم پا برجاست.35 آقا محمد خان قاجار این مناره ها را با خشت های طلا آراست36 و تعداد آن ها را به چهار رساند. فتحعلی شاه نیز طلاهای فرسوده آن ها را با طلاهای جدید عوض كرد. پادشاهان عثمانی از جمله سلطان سلیم نیز در ساخت یك مناره و ترمیم برخی از آن ها نقش داشتند و كتیبه هایی از خود برجای گذاشته اند.
این چهار مناره در چهار سمت حرم ساخته شده و دارای پنج متر ارتفاع و چهار متر محیط است. ارتفاع آن ها در زمان های پیشین حدود نُه متر بود كه به مرور از ارتفاع آن كاسته اند.37
5 ـ صحن و ایوان ها
صحن كاظمین در زمره صحن های بزرگ عتبات است و به صحن نجف اشرف شباهت دارد و به لحاظ وسعت و مساحت بزرگ تر از آن است. طول صحن 370 و عرض آن 350 متر است و حرم مطهر در داخل این صحن مستطیل شكل با طول 230 متر و عرض 150 متر قرار دارد.38 برای نخستین بار عضدالدوله دیواری پیرامون حرم كشید و در حقیقت صحنی برای حرم ایجاد كرد.
در آتش سوزی سال 441 ق، صحن نیز آسیب دید و ارسلان بساسیری آن را تجدید كرد.39 این صحن دوباره در 569 ق براثر طغیان دجله خراب شد و خلیفه الناصر لدین الله آن را بازسازی كرد و حجره هایی پیرامون آن ساخت و پس از چندی آن ها را به مدرسه های دینی تبدیل كرد.40 ارتفاع حجره های تحتانی شش متر و ارتفاع غرفه ها تا سطح صحن 5/11 متر است. همه آن ها در یك حلقه قرار دارد.
سلطان اویس جلایری دیوارهای آن را با كاشی های زیبا تزیین كرده است. در دوره صفوی و قاجار نیز دیوارهای صحن از نو كاشی كاری و تزیین شده است.
در دوره قاجار، محمد حسین خان قراگوزلوی همدانی آن را توسعه داد.41 صحن كاظمین از سه طرف ساختمان ها و خانه ها را در احاطه خود دارد و تنها ضلع شمالی حرم به مسجد جامع صفوی وصل است و این مسجد هم به دیوار صحن چسبیده است. در هریك از ضلع های سه گانه شرقی، غربی و جنوبی بیست باب حجره و یك ایوان مرتفع و مجلل ساخته شده است. ضلع شمالی آن ده باب حجره دارد. چهار جانب صحن را هفتاد حجره با كاشی های بسیار زیبا و ممتاز احاطه كرده است.42 این حجره ها در زمان های پیشین مدرسه علمیه و محل سكونت طلبه ها بود و اكنون قبرستان های خانوادگی است.
مجموع مساحت صحن، حرم و حاشیه های آن 26 هزار متر مربع است. صحن امروزی كاظمین كار معتمد الدوله فرهاد میرزا، عموی ناصر الدین شاه، است. او بنای سابق را خراب و خانه های مجاور را خریداری كرد و به صحن افزود و دیوارهای آن را بلندتر از گذشته ساخت. این كار شش سال طول كشید و صحنی بسیار عظیم و عالی احداث شد.43 صحن یاد شده را در عصر حاضر با سنگ های مرمر فرش كردند. این صحن در دوره قاجار دارای هفت در بود كه اكنون هم موجود است. یك در نیز علامه شهرستانی به عنوان سمبل و نماد درهای بهشت، كه در قرآن آمده است لها ثمانیة ابواب »،44 به آن افزود:
1) باب القریش
2) باب القبله
3) باب المراد
4) باب صاحب امان
5) باب فرهادیه
6) باب آئینه
7) باب مسجد صفوی.45
از ابتدای دوره قاجار این صحن دارای سه درب اصلی بود زیرا مادام دیولافوا، كه از آن دیدن كرده، می گوید: سه درب اصلی آن در انتهای صحن قرار دارد ».46
در سرتاسر صحن تا دیوار مسجد صفوی كتیبه ای همانند كمربند قرار دارد. این كتیبه به خط ثلث بر روی كاشی های لاجوردی به عرض نیم متر و شامل برخی از سوره های قرآن است از جمله سوره جمعه، فتح، دهر، الضحی، غاشیه، كه عنوان كتیبه نویس آن كتبه تراب اقدام اائرین نصر الله مشهدی خادم الروضة الرضوی 1298ق » در پایان نوشته ها به چشم می خورد.47
بر پیشانی غرفه ها و ایوان ها نیز كتیبه هایی به همین خط و شكل كشیده شده است. در آن ها نیز سوره های قرآن با تاریخ 1298 ق دیده می شود و هریك از ایوان ها سوره ای خاص را در برمی گیرد. صحن دو عدد ساعت بزرگ و زیبا دارد كه یكی بر فراز ایوان داخلی سه درب جنوبی و دیگری بربالای ایوان درونی سه درب شرقی استقرار یافته است. این دو ساعت را شاهزاده اعتماد الدوله فرهاد میرزا نصب كرد. او كف زمین صحن را سنگ فرش كرد و سرداب های آن را برای دفن مرده ها مهیا ساخت.48
صحن مطهر دارای سه ایوان بزرگ و زیبا است؛ یكی روبه روی باب القبله، دیگری روبه روی باب المراد و سومی در برابر باب القریش واقع است و به ایوان جنوبی، ایوان شرقی و ایوان غربی شهرت دارد. دو ایوان كوچك در دو طرف باب الذهب قرار دارد كه مزین به كاشی هایی باخط كوفی است. ایوان های بزرگ میانی شانزده متر ارتفاع دارد.
طول دهنه هر ایوان چهار و عرض آن دو متر است. ایوان های تحتانی باسنگ سیاه به ارتفاع یك متر پوشیده شده است. ایوان جنوبی در 1255 ق توسط معتمد الدوله منوچهر خان گرجی طلاكاری شده و بر بالای آن نام دوازده امام ثبت است. ایوان شرقی نیز با اموال امیركبیر طلاكاری شد.49 این ایوان ها امروزه نشان از هنر و معماری عصر قاجار دارد. هر سه ایوان بزرگ از لحاظ تذهیب دیوارها، سقف، مقرنس ها و آینه كاری ها و نقاشی های زیبا چشم نواز است. ایوان ناصری در 1285 ق با روكش طلا تزیین یافته است.50 مادام دیولافوا زیبایی این ایوان ها و صحن را همانند منظره دلپذیر كاخ چهل ستون اصفهان توصیف می كند.51
علاوه برایوان های سه گانه، ایوانی از آثار عصر صفویه در ضلع شرقی رواق و برابر مقبره شیخ مفید قرار دارد كه امروزه متروك مانده است و كتیبه ای به خط ثلث به نام شاه اسماعیل به تاریخ 926ق بر آن دیده می شود. كاشی های بسیار معرق و گره سازی های زیبا با خط های سفید و سیاه این ایوان را به لحاظ هنری از دیگر ایوان های عصر قاجار ممتاز می سازد و كتیبه دیگری به خط كوفی در بالای آن قرار دارد كه با خطی بسیار خوب و زیبا از كاشی های بریده مشكی شكل گرفته است.52 در زمان های پیشین، این ایوان ورودی اصلی رواق شرقی بود.
-------------------------------------
پی نوشت ها:
1. دایرة المعارف تشیع، 1/107،.2. فیض، همان، 30.،3. حسینی الجلالی، مزارات اهل البیت و تاریخهما، 114.،4. دایرة المعارف تشیع، 1/107.
5. پیشین، 1/107 ـ 108؛ حسینی الجلالی، همان، 108.،6. فیض، همان 89.،7. انجانی، جوله فی اماكن المقدسه، 109؛ حسینی الجلالی، همان، 115.
8. دایرة المعارف تشیع، همان، 1/108.،9. همان، 1/108.،10. حسینی جلالی، همان، 115؛ زنجانی، همان، 110.،11. مصاحب، دایرة المعارف فارسی، 2143.
12. انجانی، همان، 111.،13. دایرة المعارف تشیع، 1/110؛ فیض، همان، 121.
14. انجانی، همان، 112.،15. فیض، همان، 122.
16. دایرة المعارف تشیع، 1/109.،17. همان جا؛ انجانی، همان، 113.
. عماد الدین حسین اصفهانی، تاریخ جغرافیایی كربلای معلی و اماكن متبركه و عتبات عالیات، 1 ـ 120.
19. همان، 121.،20. ناصرالدین شاه، سفرنامه ناصرالدین شاه به عتبات، 97.،21. دایرة المعارف تشیع، 1/107.،22. فیض، همان، 122.
23. دایرة المعارف تشیع، 1/109.،24. میلانی، همان، 133.،25. فیض، همان، 45، 46.،26. فیض، همان، 197.،27. فیض، همان، 203 ـ 208.،28. فیض، همان، 249، 250.،29. دایرة المعارف تشیع، 1/107.،30. حسینی جلالی، همان، 115.،31. فیض، همان، 237؛ سیف الدوله، سفرنامه سیف الدوله به مكه؛ 212.
32. ناصر الدین شاه، شهریار جاده ها، 96؛ ابوطالب خان، مسیر طالبی، 400.،33. ناصرالدین شاه، همان، 97.،34. فیض، همان، 89.
35. فیض، همان، 122.،36. دایرة المعارف تشیع، 1/109.،37. فیض، همان، 240.،38. جعفر خلیلی، همان، 85.،39. فیض، تاریخ كاظمین و بغداد، 89.
40. دایرة المعارف تشیع، 1/108.،41. سیف الدوله، همان، 213.،42. فخرالملك اردلان، از حریم تا حرم، 38؛ فیض، همان، 129 ـ 130.
43. فیض، همان، 126؛ دایرة المعارف تشیع، 109.،44. فیض، همان، 48، 127.،45. سدید السلطه كُبابی، سفرنامه سدید السلطنه، التوفیق فی الطریق، تصحیح احمد اقتداری، 240.
46. مادام دیولافوا، سفرنامه مادام دیولافوا، 569.
47. فیض، همان، 131 ـ 132.،48. فیض، همان، 127.،49. دایرة المعارف تشیع، 109.،50. فیض، همان، 40 ـ 41.،51. مادام دیولافوا، همان، 571.،52. فیض، همان جا.
منبع: عتبات عالیات عراق
به گزارش شیعه نیوز» به نقل از ایکنا، نام امام هفتم شیعیان موسی و لقب آن حضرت كاظم(ع) كنیه آن امام ابوالحسن و ابوابراهیم است. شیعیان و دوستداران لقب بابالحوائج به آن حضرت دادهاند. تولد امام موسی كاظم(ع) روز یكشنبه هفتم ماه صفر سال 128 هجری در ابواء اتفاق افتاد. دوران امامت امام هفتم حضرت موسی بن جعفر (ع) مقارن بود با سالهای آخر خلافت منصور عباسی و در دوره خلافت هادی و سیزده سال از دوران خلافت هارون كه سختترین دوران عمر آن حضرت به شمار است.
امام موسی كاظم(ع) از حدود 21 سالگی بر اثر وصیت پدر بزرگوار و امر خداوند متعال به مقام بلند امامت رسید و زمان امامت آن حضرت سیوپنج سال و اندكی بود و مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بیشتر بوده است، البته غیر از حضرت ولیعصر(عج)
حضرت كاظم(ع) دارای قامتی معتدل بود. صورتش نورانی و گندمگون و رنگ مویش سیاه و انبوه بود. بدن شریفش از زیادی عبادت ضعیف شد، ولی همچنان روحی قوی و قلبی تابناك داشت. امام كاظم به تصدیق همه مورخان به زهد و عبادت بسیار معروف بوده است. موسی بن جعفر از عبادت و سختكوشی به عبد صالح معروف و در سخاوت و بخشندگی مانند نیاكان بزرگوار خود بود. امام بسیار خشنپوش و روستایی لباس بود و این خود نشان دیگری است از بلندی روح و صفای باطن و بیاعتنایی آن امام به زرق و برقهای گولزننده دنیا.
امام موسی كاظم(ع) نسبت به زن و فرزندان و زیردستان بسیار با عاطفه و مهربان بود. همیشه در اندیشه فقرا و بیچارگان بود و پنهان و آشكار به آنها كمك میكرد. برخی از فقرای مدینه او را شناخته بودند اما بعضی پس از تبعید حضرت از مدینه به بغداد به كرم و بزرگواریش پیبردند و آن وجود عزیز را شناختند. امام كاظم(ع) به تلاوت قرآن مجید انس زیادی داشت. قرآن را با صدایی حزین و خوش تلاوت میكرد. آنچنان كه مردم در اطراف خانه آن حضرت گرد میآمدند و از روی شوق و رقت گریه میكردند. نشر فقه جعفری و اخلاق و تفسیر و كلام كه از زمان حضرت صادق(ع) و پیش از آن در زمان امام محمد باقر (ع) آغاز و عملی شده بود، در زمان حضرت امام موسی كاظم(ع) نیز به پیروی از سیره نیاكان بزرگوارش همچنان ادامه داشت تا مردم بیش از پیش به خط مستقیم امامت و حقایق مكتب جعفری آشنا شدند و این مشعل فروزان را از ورای اعصار و قرون به آیندگان برسانند.
در سالهای آخر خلافت منصور دوانیقی كه مصادف با نخستین سالهای امامت حضرت موسی بن جعفر(ع) بود. بسیاری از سادات شورشی كه نوعا از عالمان و شجاعان و متقیان و حقطلبان اهل بیت پیامبر(ص) بودند و با امامان نسبت نزدیك داشتند شهید شدند. این بزرگان برای دفع ستم و نشر منشور عدالت و امر به معروف و نهی از منكر بهپا میخاستند و سرانجام با اهدای جان خویش به جوهر اصلی تعالیم اسلام جان میدادند و جانهای خفته را بیدار میكردند.
بنیعباس صدها سید را زیر دیوارهای و میان ستونها گچ گرفتند و صدها تن را نیز در تاریكی زندانها حبس كردند و به قتل رساندند. عجب آنكه این همه جنایتها را زیر پوشش اسلامی و بهمنظور فروخواباندن فتنه انجام میدادند. حضرت موسی بن جعفر(ع) را هرگز در چنین وضعی و با دیدن و شنیدن آن همه مناظر دردناك و ظلمهای بسیار آرامشی نبود. امام به روشنی میدید كه خلفای ستمگر در پی تباه كردن و از بین بردن اصول اسلامی و انسانیاند.
امام كاظم(ع) سالها مورد اذیت و آزار و تعقیب و زجر بود و در مدتی كه از 4 سال تا 14 سال نوشتهاند تحت نظر و در تبعید و زندانها و تك سلولها و سیاهچالهای بغداد در غل و زنجیر بهسر میبرد. امام موسی بن جعفر(ع) بی آنكه در مراقبت از دستگاه جبار هارونی بیمی بهدل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسیدگی میكرد و از گردآوری و حفظ آنان و جهت دادن به بقایای آنان غفلت نداشت. آن زمان كه امام (ع) در مدینه بود، هارون كسانی را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه و كنار خانه امام(ع) میگذرد، وی را آگاه كنند.
تعداد زوجات حضرت موسی بن جعفر(ع) روشن نیست . بیشتر آنها از كنیزان بودند كه اسیر شده و حضرت موسی كاظم (ع) آنها را میخریدند و آزاد كرده یا عقد میبستند. نخستین زوجه آن حضرت تكتم یا حمیده یا نجمه دارای تقوا و فضیلت بوده و زنی بسیار عفیفه و بزرگوار و مادر امام هشتم شیعیان حضرت رضا(ع) است. فرزندان حضرت موسی بن جعفر را 37 تن نوشتهاند: 19 پسر و دختر كه ارشد آنها حضرت علی بن موسیالرضا(ع) وصی و امام بعد از آن امام بزرگوار بوده است.
حضرت احمد بن موسی(شاهچراغ) كه در شیراز مدفون است. حضرت محمد بن موسی نیز كه در شیراز مدفون است. حضرت حمزه بن موسی كه در ری مدفون است. از دختران آن حضرت، حضرت فاطمه معصومه در قم مدفون است و قبه و بارگاهی با عظمت دارد. سایر اولاد و سادات هریك مشعلدار علم و تقوا در زمان خود بودهاند كه در گوشه و كنار ایران و كشورهای اسلامی پراكنده شده و در همانجا مدفون شدهاند.
امام موسی بن جعفر(ع) به جرم حقگویی و به جرم ایمان و تقوا و علاقه مردم زندانی شد. حضرت موسی بن جعفر را به جرم فضیلت و اینكه از هارونالرشید در همه صفات و سجایا و فضائل معنوی برتر بود به زندان انداختند. شیخ مفید درباره آن حضرت میگوید: او عابدترین و فقیهترین و بخشندهترین و بزرگمنشترین مردم زمان خود بود، زیاد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت. این جمله را زیاد تكرار میكرد: اللهم انی أسألك الراحة عند الموت و العفو عند الحساب: خداوندا در آن زمان كه مرگ به سراغم آید راحت و در آن هنگام كه در برابر حساب اعمال حاضرم كنی عفو را به من ارزانیدار.
درباره این سایت